♥♥♥♥


اينـ يـادداشتــ هـا را براي تـو مي گذارم جاي خالي ات تا ابد نــ ــقـ ـطـ ـه چـ ـيــ ـنــ ــ خـواهــد مانــد ..... بعـــــد از تـــــو تحمــلــ ضـ ـمـ ـيـ ـر ديــگــري را نــدارم . . .

بکارت را درست بخوان..!یک بار دیگر..!این گونه برایت تفسیر کرده اند..!یعنی صاحبش بکار تو می آید..!چون هنوز این یکی را امتحان نکرده ای..!اما وقتی بکارت را از او گرفتی دیگر بکار تو نمی آید..!چون دیگر امتحانش کرده ای..!میروی سراغ دیگری که بکار تو بیاید..اینها افتخار نیست..اینها عقده های تو میباشد..!راستی بدان یکی هست که بکارت رسیدگی کند…!!!

♥♥♥♥♥خیانت ممنوع♥♥♥♥♥

من زنم!وقتی خسته ام،وقتی کلافه ام،وقتی دلشکسته ام بشقاب ها را نمیشکنم..شیشه ها را نمیشکنم..غرورم را نمیشکنم..دلت را نمیشکنم..در این دلشکستگی ها زورم به تنها چیزی که میرسد این “بغض” لعنتی است…!!!

علت بی خوابی ام را چگونه بگویم وقتی یاد تو از سقف اتاقم چکه میکند…!!!

رد پای کسی که آرامش را از من گرفته بود دنبال کردم..ناگهان به خودم رسیدم…!!!

کجایی سعدی…آن زمانها گذشت…حالا بنی آدم ابزار یکدیگرند…!!!

میگویند هر که بامش بیش برفش بیش…خدایا بی خانمانم..حواست هست…!!!

♥♥♥♥♥خیانت ممنوع♥♥♥♥♥

در شهر من “بکــارت”…!!

همان کاغذ نُقره اے رنگ داخل پاکت سیـگار است…!!

پــــاره که شود…!!

هرکسے هوس میکند به تو دست دِرازی کند…!!

باید برای سوختن و تَمام شدن آماده باشے…!!

و به زودی دور مے اندازنت…!!

حتی…!!

همان کسے که بَسته را خودش بــ ــاز کرده…!

♥♥♥♥♥خیانت ممنوع♥♥♥♥♥

فاحشه ی پیر نگاه خستهاش را به زمین دوخته بود، سیگارش بین انگشتانش دود میشد و آهسته زمزمه می کرد:

روز قیامت خدا شاید مرا ببخشد، امّا من هرگز خدا را نمیبخشم.

♥♥♥♥♥خیانت ممنوع♥♥♥♥♥

آهای دختر سرزمین من…!!!ببخشید باز هم جنسیتت را فراموش کردم..آهای پسر سرزمین من…!!!معلوم هست کجایی خیلی وقت است تو را گم کرده ایم…!!!دیروز داشتی مردانه در میدان می جنگیدی و امروز توی آرایشگاه ها ابرو بر میداری،مو رنگ میکنی،دماغت را سر بالا میکنی و…!!!آهای پسر سرزمین من،دختران سرزمینمان نیاز به مردی دارند که در سختی ها محکم و قوی باشد،در دشواری ها همراه و همیارشان باشد..آنقدر قوی که همه دنیا در برابرش کم بیاورد…!!!آهای پسر سرزمین من کمی اهسته برو…!!

♥♥♥♥♥خیانت ممنوع♥♥♥♥♥

تنهایی ام را نمیفروشم به تن هایی که تنها تنم را میخواهند…!!

♥♥♥♥♥خیانت ممنوع♥♥♥♥♥

رفتنت…نبودنت…نامردیت…هیچکدوم اذیتم نکرد،واسم سوال نشد…فقط یه بغض داره خفم میکنه:چطوری نگات کرد که منوتنهاگذاشتی…!!

♥♥♥♥♥خیانت ممنوع♥♥♥♥♥

فاحشه را خدا فاحشه نکرد،آنان که در شهر نان قسمت میکردند او را لنگ نان گذاشتند تا هر زمان لنگ هم آغوشی ماندند او را به نانی بخرند…!!

♥♥♥♥♥خیانت ممنوع♥♥♥♥♥

شبیه سمر شده ام…

این روزها…

دلم عجیب تقاضای مهندی را میکند که

خودم هم میدانم….

بودنش برای من نیست…!!

لعنت!!!

به این عشقی که از ابتدا…

به دست مادمازلی….

ممنوع شد!

♥♥♥♥♥خیانت ممنوع♥♥♥♥♥

بر روی زمینی قدم مییزنم که دختران لبان سرد خود را سرخ تر می کنند

تا شاید دل سیاه پر از هوس پسرها سرخ شود به بهانه ی عشق !!!!!!!!!!!!

در شهری زندگی میکنم که پسرانش ادای مجنون را درمی اورند

تا شاید تن لیلی های ساده را بدست اورند!!!!!!!!!!!

در شهری اشک میریزم که پسرانش چشمان هیزخود را درپس عینک دودی

پنهان میکنند تا شاید دختران در شیشه ی سیاه عینک چشمان صادق خویش را ببینند!!!!!!!!!!

در شهری می ایستم که دختران بر بوسه های خود قیمت میگذارند تاشاید

پسران پولدار شریک انها شوند!!!!!!!!!!!!

در شهری می اندیشم که پسرانش خودرا چون دیوار

محکم تعریف میکنند تا شاید دختران تکیه کنند بر بازوهای شیشه ای انها بدهند!!!!!!!

♥♥♥♥♥خیانت ممنوع♥♥♥♥♥

کاش می فهمیدی انکه حاضر است برای به دست اوردن محبتت

تنش را به تو بسپارد فاحشه نیست…

و انکه برای به دنبال کشاندنت تنش را از تو میدزدد باکره نیست!…

دکتر شریعتی

♥♥♥♥♥خیانت ممنوع♥♥♥♥♥

اینقدر به من تهمت خیانت نزن

قلب من مثل دلت کاروانسرا نیست!…

♥♥♥♥♥خیانت ممنوع♥♥♥♥♥

وقت جدایی رسیده است

باید بروم نمی توانم بیش از این بمانم

این جا خیلی سرد است

و من

جایی برای ماندن ندارم

بسترم را به یکی بدبخت تر از خودم اجاره داده ام

اما هنوز تارهای موهایم روی تخت باقی است

لعنتی

حداقل در حضور خاطراتمان خیانت نکن!!؟؟…

♥♥♥♥♥خیانت ممنوع♥♥♥♥♥

مــادرم مـی گــفـت شـنـیــدم دخـتــر هـمـسـایــه خـیـلـی مـومــنــه

نـمـازش تــرک نـمــیشــه

زیــارت عـاشــورا مــی خــونـه

روزه مـیــگـیــره

مـسـجــد مـیــره

خـیـلــی دخــتــره بــا خـدایـیــه

لـحـظــه ای دلــم گـرفــت

در دل فـریــاد زدم بــاور کـن مــنــم ایـمــان دارم

نـمــاز نـمـی خــونــم ولــی لـبـخـنـد روی لــب هــای مــادرم

خــدا رو بــه یــادم مـیــاره

دســتــای پـیـنــه بـسـتــه ی پــدرم رو دســتــای خــدا مــی بـیـنــم

زیــارت عـاشــورا نـمـی خــونــم ولــی گـریــه ی یـتـیـمــی

تــو دلــم عـاشـــورا بــر پــا مـیـکـنــه

نــه مــن روزه نـمـی گـیــرم ولــی هــر روز از اون دخـتـرک

فــال فــروش فــالــی رو مـی خــرم کــه هـیـچ وقــت نـمـی خــونــم

مـسـجــد مــن خــونــه ی مـادر بــزرگ پـیــر و تـنـهـامــه کــه

بــا دیــدن مــن کـلــی دلــش شــاد مـیـشــه

خــدای مــن نـگــاه مـهـربــان دوســتــیِ کــه در غـمـا تـنـهــام نـمـی ذاره

بــرای مــن تـولــد هــر نــوزادی تـولــد خـداســت و

هــر بـوســه ی عــاشـقــانــه ای تـجـلــی او …

مــادرم …

خــدای مــن و خــدای دخــتــر هـمـسـایــه یـکـیــســت

فـقــط مــن جــور دیـگــری او را مــی شـنـاســم و بــه او ایـمــان دارم

خــدای مــن دوســت انـسـان هــاســت نــه پـادشــاه آن هــا

♥♥♥♥♥خیانت ممنوع♥♥♥♥♥

من اگه مرد بودم؛

به خاطر نیازهای موقتم,

با قلب زنها, یعنی شیشه ی عمرشون بازی نمی کردم..

زبونم و دلم رو یکی میکردم تا به اصطلاح مخ زنی نکنم؛

دروغ نمی گفتم,

سعی می کردم روی خودم کنترل داشته باشم؛

نه اینکه هر نگاهی … لبخندی … اشتهام رو تحریک کنه….

اگه مرد بودم؛

یه جا گوشه ی ذهنم یادداشت میکردم زن فقط توجه میخواد؛

…اگه بدونه دوسش داری, حاضره جونش رو هم برات بده؛

پس این کمترین کاریه که می تونی براش انجام بدی…..

اگه مرد بودم؛

وقتی عشقم ناز میکرد و بغض میکرد که دیگه دوستت ندارم؛

بوسش میکردم و میگفتم: ولی من خیلی دوستت دارم, چون میدونستم که وقتی زن اینجوری

میگه فقط میخواد بهش توجه بشه…

اگه مرد بودم؛

به خاطر کسی که تمام دلش رو به نامم زده؛

یه کم فیتیله ی غرورم رو پایین میکشیدم و بهش میگفتم چقدر برام عزیزه…

اگه مرد بودم؛

سعی میکردم یه مرد واقعی باشم

♥♥♥♥♥خیانت ممنوع♥♥♥♥♥

مـــن اهـــل دیـــاری هستــــم کــــه

پســـر و دختــــر هـــا

بـــا چنـــد جملـــه عربـــی بــه هـــم محـــرم مــی شـونـــد

امـا بــا یــک دنــیــــــا عشــــــق نـــــــه !!!

♥♥♥♥♥خیانت ممنوع♥♥♥♥♥

تعجــب میکنم از آدمـهایی که مَــردانِگی را به اَبــروی دست نَخــورده و مویِ سینه نَــزده میبینَنــد ..

آخـر مـردانِگی نه جِنسیَــت میشِنــاسد نه احــوالِ ظاهِــر ..

دوســتِ من ..

<-TagName->

یک شنبه 20 اسفند 1391برچسب:, 13:51 |- هانیه -|

ϰ-†нêmê§