اينـ يـادداشتــ هـا را براي تـو مي گذارم جاي خالي ات تا ابد نــ ــقـ ـطـ ـه چـ ـيــ ـنــ ــ خـواهــد مانــد ..... بعـــــد از تـــــو تحمــلــ ضـ ـمـ ـيـ ـر ديــگــري را نــدارم . . .

پسره به دختری که باهاش دوست بود میگه :
امروز وقت داری بیای خونمون؟
دختره : مامانم نمیذاره
پسره : بگو میخوام برم استخر...
دختره اومد خونه دوست پسرش
پسره : تو که اومدی استخر مثلا باید موهات خیس باشن،برو تو حموم م
وهاتو خیس کن!
وقتی دختره میره حموم،پسره به دوستاش زنگ میزنه...
پسره و دوستاش یکی یکی...
این آخری که رفت حموم ، نه یک ساعت نه دو ساعت ، موند تو حموم...
دیدن این دیر کرد ، رفتن حمومو یهو دیدن دختره و پسره رگ دستشونو باهم زدند و گوشه حموم افتادن و روی دیوار حموم نوشته :
نامردا خواهرم بود...


 


†ɢα'§ : <-TagName->
دو شنبه 21 اسفند 1391برچسب:, 23:0 |- هانیه -|

مامور گشت ارشاد به دختر گفت :خجالت نمیکشی حرمت خون شهدا رو نگه نداشتی ؟؟
دختر گفت تو چی از شهید میدونی!! تو فقط اسمشو شنیدی من یه عمر با درد پدر نداشتن زندگی کردم ...


†ɢα'§ : <-TagName->
دو شنبه 21 اسفند 1391برچسب:, 21:2 |- هانیه -|

 گاهی دلم می خواهد خودم را بغل کنم !

 

ببرم بخوابانمش!

لحاف را بکشم رویش!

دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم!

حتی برایش لالایی بخوانم ،

وسط گریه هایش بگویم :

غصه نخور خودم جان!

درست می شود ! درست می شود !

اگر هم نشد به جهنم...

تمام می شود...

بالاخره تمام می شود...!!!


†ɢα'§ : <-TagName->
دو شنبه 21 اسفند 1391برچسب:, 15:16 |- هانیه -|

 


دلتنگم

مثل مادر بی سوادی که

دلش هوای بچه اش را کرده

ولی بلد نیست شماره اش را بگیرد...



†ɢα'§ : <-TagName->
دو شنبه 21 اسفند 1391برچسب:, 15:2 |- هانیه -|

 تو چه میدانی ...

 

از شب هایی که دنیا دور سرم می چرخید...

اما من با تمام قدرت ، به دور تو می چرخیدم؟!

تو چه می دانی ...

از روزهایی که بغض های دنیا برای من می ترکیدند...

ومن ، بی توجه ،با همه وجود ،برای تو می خندیدم...؟!

. 


†ɢα'§ : <-TagName->
دو شنبه 21 اسفند 1391برچسب:, 14:58 |- هانیه -|

 ذهن را درگیر باعشقی خیالی کرد و رفت

 

جمله های واضح دل را سوالی کرد و رفت

چون رمیدن های آهو ناز کردن های او

دشت چشمان مرا حالی به حالی کرد و رفت

کهنه ای بودم برای دست های این و آن

هرکسی مارا به نوعی دستمالی کرد و رفت

ابرهم در بارشش قصد فداکاری نداشت

عقده در دل داشت روی خاک خالی کردو رفت

 


†ɢα'§ : <-TagName->
دو شنبه 21 اسفند 1391برچسب:, 14:47 |- هانیه -|

 دعای پسر مجرد
اللهم ارزقنا حوریا تک دانه و کم توقعا و والدینها رو به موتا و جهیزیتها کامله و کدبانوا فی اامور المنزل و تسلیما لخشمنا و خدمتنا


†ɢα'§ : <-TagName->
دو شنبه 21 اسفند 1391برچسب:, 14:29 |- هانیه -|

 دعای پسر مجرد
اللهم ارزقنا حوریا تک دانه و کم توقعا و والدینها رو به موتا و جهیزیتها کامله و کدبانوا فی اامور المنزل و تسلیما لخشمنا و خدمتنا


†ɢα'§ : <-TagName->
دو شنبه 21 اسفند 1391برچسب:, 14:29 |- هانیه -|

 البته کاملا بر عکسه ...!!

 
قلب مردان و زنان ! (عکس) www.taknaz.ir

†ɢα'§ : <-TagName->
دو شنبه 21 اسفند 1391برچسب:, 14:20 |- هانیه -|

 عكس العمل دخترها وقتي واسشون شارژ ميفرستي:
هزار توماني= وای مرسي عزيزم
دو هزار توماني= واي؛وای مرسي گلم؛فدات شم
پنج هزار توماني=وای ،قربونت برم؛عجيجم؛نفسم؛عقشم
ده هزار توماني=واي مرسي نفسم؛قربوووونت بشم؛عمرم؛گل نازم؛كجايي بغلت كنم اصلا بوست کنم ، بندازمت رو تخت .. + 18
بيست هزار توماني=نه ديگه؛هيشكي ديگه اينقدر احمق نشده كه شارژ بيست هزار توماني بفرسته!

 

منتظر جوابهای دندان شکنم..


†ɢα'§ : <-TagName->
دو شنبه 21 اسفند 1391برچسب:, 13:57 |- هانیه -|

 آدم وقتی یه حس تکرارنشدنی رو با یکی تجربه میکنه دیگه اون حس رو با هیچکس دیگه ای نمیتونه تجربه کنه

بعضی حس های خاص و ناب هستند … مثل بعضی آدم ها !


†ɢα'§ : <-TagName->
دو شنبه 21 اسفند 1391برچسب:, 13:1 |- هانیه -|

همین امشب زن می خوام می فهمین


همین امشب ترتیب همه چی رو میدید.. همین که گفتم
 
همین امشب زن می خوام می فهمین ؟؟؟  (عکس) www.taknaz.ir


†ɢα'§ : <-TagName->
یک شنبه 20 اسفند 1391برچسب:, 20:11 |- هانیه -|

سلامتیه اونی که مارو همینجوری که هستیم دوست داره وگرنه بهتر از مارو که همه دوست دارن



——————————————————————



سلامتی پنگوئن که یه ذره قد داره ، اما بازم لاتی راه میره!!!


——————————————————————



سلامتی مداد پاک کن که به خاطر اشتباه دیگران خودشو کوچیک میکنه !



——————————————————————


به سلامتی پدر بزرگـا که یه بار هم خوجگل ، جوجو ، عسیسم نگفتن
ولی با زنشون ۵۰ سال عاشقانه زندگـــی کردن . . .


——————————————————————


به سلامتی اونی که بی کسه، ولی نا کس نیست . . .


——————————————————————

سلامتی کسایی که آرزوی یه دوستت دارم گفتن خودشون رو ، به دل آدم می ذارن اما دروغ نمی گن….


——————————————————————

به سلامتی دخترای ایرانی که نه میتونن برن استادیوم.. نه پیستِ اسکی ..نه قهوه خونه.. نه زیرِبارون بدون روسری ..نه با بوتِ زیر زانو بیرون ..نه با دوس پسرشون تو خیابون


——————————————————————

به سلامتی اونایی که روزقیامت فقط زمین ازشون شاکیه اونم بخاطرسنگینی معرفتشون


——————————————————————

به سلامتیه همه مامان ها که موقع جارو زدن فک میکنن هر چی آشغال تو خونه هست زیر پای ما جمع شده…


——————————————————————

به سلامتی پدری که کف تموم شهرو جارو میزنه که زن و بچش کف خونه ی کسیو جارو نزنن…


——————————————————————



به سلامتی رفیقی که تو سختیها و مشکلات به جای اینکه ترکمون کنه درکمون میکنه . . .


——————————————————————

به سلامتی مگس که یادمون داد زیاد که دور کسی بگردی آخرش میزنه تو سرت !


——————————————————————

به سلامتی همه آدمایی که توی دریای مردونگی غرق میشن ولی از روی پل نامردی رد نمیشن.


——————————————————————


سلامتی همه ی اونـــایی که ” تک‌ پـــرن ” و با هر ” آشـــغالی ” نمیپرن


——————————————————————


سلامتی مادرهایی که وقتی لنگه دمپایی رو پرت میکنن طرفمون صاف میاد میخوره تو سرمون :دی



——————————————————————


سلامتی استادی که سرجلسه امتحان دید برگم سفیده،اومد درگوشم گفت نگران چی هستی؟اسمتو بنویس بقیش بامن!


†ɢα'§ : <-TagName->
یک شنبه 20 اسفند 1391برچسب:, 15:25 |- هانیه -|

بکارت را درست بخوان..!یک بار دیگر..!این گونه برایت تفسیر کرده اند..!یعنی صاحبش بکار تو می آید..!چون هنوز این یکی را امتحان نکرده ای..!اما وقتی بکارت را از او گرفتی دیگر بکار تو نمی آید..!چون دیگر امتحانش کرده ای..!میروی سراغ دیگری که بکار تو بیاید..اینها افتخار نیست..اینها عقده های تو میباشد..!راستی بدان یکی هست که بکارت رسیدگی کند…!!!

♥♥♥♥♥خیانت ممنوع♥♥♥♥♥

من زنم!وقتی خسته ام،وقتی کلافه ام،وقتی دلشکسته ام بشقاب ها را نمیشکنم..شیشه ها را نمیشکنم..غرورم را نمیشکنم..دلت را نمیشکنم..در این دلشکستگی ها زورم به تنها چیزی که میرسد این “بغض” لعنتی است…!!!

علت بی خوابی ام را چگونه بگویم وقتی یاد تو از سقف اتاقم چکه میکند…!!!

رد پای کسی که آرامش را از من گرفته بود دنبال کردم..ناگهان به خودم رسیدم…!!!

کجایی سعدی…آن زمانها گذشت…حالا بنی آدم ابزار یکدیگرند…!!!

میگویند هر که بامش بیش برفش بیش…خدایا بی خانمانم..حواست هست…!!!

♥♥♥♥♥خیانت ممنوع♥♥♥♥♥

در شهر من “بکــارت”…!!

همان کاغذ نُقره اے رنگ داخل پاکت سیـگار است…!!

پــــاره که شود…!!

هرکسے هوس میکند به تو دست دِرازی کند…!!

باید برای سوختن و تَمام شدن آماده باشے…!!

و به زودی دور مے اندازنت…!!

حتی…!!

همان کسے که بَسته را خودش بــ ــاز کرده…!

♥♥♥♥♥خیانت ممنوع♥♥♥♥♥

فاحشه ی پیر نگاه خستهاش را به زمین دوخته بود، سیگارش بین انگشتانش دود میشد و آهسته زمزمه می کرد:

روز قیامت خدا شاید مرا ببخشد، امّا من هرگز خدا را نمیبخشم.

♥♥♥♥♥خیانت ممنوع♥♥♥♥♥

آهای دختر سرزمین من…!!!ببخشید باز هم جنسیتت را فراموش کردم..آهای پسر سرزمین من…!!!معلوم هست کجایی خیلی وقت است تو را گم کرده ایم…!!!دیروز داشتی مردانه در میدان می جنگیدی و امروز توی آرایشگاه ها ابرو بر میداری،مو رنگ میکنی،دماغت را سر بالا میکنی و…!!!آهای پسر سرزمین من،دختران سرزمینمان نیاز به مردی دارند که در سختی ها محکم و قوی باشد،در دشواری ها همراه و همیارشان باشد..آنقدر قوی که همه دنیا در برابرش کم بیاورد…!!!آهای پسر سرزمین من کمی اهسته برو…!!

♥♥♥♥♥خیانت ممنوع♥♥♥♥♥

تنهایی ام را نمیفروشم به تن هایی که تنها تنم را میخواهند…!!

♥♥♥♥♥خیانت ممنوع♥♥♥♥♥

رفتنت…نبودنت…نامردیت…هیچکدوم اذیتم نکرد،واسم سوال نشد…فقط یه بغض داره خفم میکنه:چطوری نگات کرد که منوتنهاگذاشتی…!!

♥♥♥♥♥خیانت ممنوع♥♥♥♥♥

فاحشه را خدا فاحشه نکرد،آنان که در شهر نان قسمت میکردند او را لنگ نان گذاشتند تا هر زمان لنگ هم آغوشی ماندند او را به نانی بخرند…!!

♥♥♥♥♥خیانت ممنوع♥♥♥♥♥

شبیه سمر شده ام…

این روزها…

دلم عجیب تقاضای مهندی را میکند که

خودم هم میدانم….

بودنش برای من نیست…!!

لعنت!!!

به این عشقی که از ابتدا…

به دست مادمازلی….

ممنوع شد!

♥♥♥♥♥خیانت ممنوع♥♥♥♥♥

بر روی زمینی قدم مییزنم که دختران لبان سرد خود را سرخ تر می کنند

تا شاید دل سیاه پر از هوس پسرها سرخ شود به بهانه ی عشق !!!!!!!!!!!!

در شهری زندگی میکنم که پسرانش ادای مجنون را درمی اورند

تا شاید تن لیلی های ساده را بدست اورند!!!!!!!!!!!

در شهری اشک میریزم که پسرانش چشمان هیزخود را درپس عینک دودی

پنهان میکنند تا شاید دختران در شیشه ی سیاه عینک چشمان صادق خویش را ببینند!!!!!!!!!!

در شهری می ایستم که دختران بر بوسه های خود قیمت میگذارند تاشاید

پسران پولدار شریک انها شوند!!!!!!!!!!!!

در شهری می اندیشم که پسرانش خودرا چون دیوار

محکم تعریف میکنند تا شاید دختران تکیه کنند بر بازوهای شیشه ای انها بدهند!!!!!!!

♥♥♥♥♥خیانت ممنوع♥♥♥♥♥

کاش می فهمیدی انکه حاضر است برای به دست اوردن محبتت

تنش را به تو بسپارد فاحشه نیست…

و انکه برای به دنبال کشاندنت تنش را از تو میدزدد باکره نیست!…

دکتر شریعتی

♥♥♥♥♥خیانت ممنوع♥♥♥♥♥

اینقدر به من تهمت خیانت نزن

قلب من مثل دلت کاروانسرا نیست!…

♥♥♥♥♥خیانت ممنوع♥♥♥♥♥

وقت جدایی رسیده است

باید بروم نمی توانم بیش از این بمانم

این جا خیلی سرد است

و من

جایی برای ماندن ندارم

بسترم را به یکی بدبخت تر از خودم اجاره داده ام

اما هنوز تارهای موهایم روی تخت باقی است

لعنتی

حداقل در حضور خاطراتمان خیانت نکن!!؟؟…

♥♥♥♥♥خیانت ممنوع♥♥♥♥♥

مــادرم مـی گــفـت شـنـیــدم دخـتــر هـمـسـایــه خـیـلـی مـومــنــه

نـمـازش تــرک نـمــیشــه

زیــارت عـاشــورا مــی خــونـه

روزه مـیــگـیــره

مـسـجــد مـیــره

خـیـلــی دخــتــره بــا خـدایـیــه

لـحـظــه ای دلــم گـرفــت

در دل فـریــاد زدم بــاور کـن مــنــم ایـمــان دارم

نـمــاز نـمـی خــونــم ولــی لـبـخـنـد روی لــب هــای مــادرم

خــدا رو بــه یــادم مـیــاره

دســتــای پـیـنــه بـسـتــه ی پــدرم رو دســتــای خــدا مــی بـیـنــم

زیــارت عـاشــورا نـمـی خــونــم ولــی گـریــه ی یـتـیـمــی

تــو دلــم عـاشـــورا بــر پــا مـیـکـنــه

نــه مــن روزه نـمـی گـیــرم ولــی هــر روز از اون دخـتـرک

فــال فــروش فــالــی رو مـی خــرم کــه هـیـچ وقــت نـمـی خــونــم

مـسـجــد مــن خــونــه ی مـادر بــزرگ پـیــر و تـنـهـامــه کــه

بــا دیــدن مــن کـلــی دلــش شــاد مـیـشــه

خــدای مــن نـگــاه مـهـربــان دوســتــیِ کــه در غـمـا تـنـهــام نـمـی ذاره

بــرای مــن تـولــد هــر نــوزادی تـولــد خـداســت و

هــر بـوســه ی عــاشـقــانــه ای تـجـلــی او …

مــادرم …

خــدای مــن و خــدای دخــتــر هـمـسـایــه یـکـیــســت

فـقــط مــن جــور دیـگــری او را مــی شـنـاســم و بــه او ایـمــان دارم

خــدای مــن دوســت انـسـان هــاســت نــه پـادشــاه آن هــا

♥♥♥♥♥خیانت ممنوع♥♥♥♥♥

من اگه مرد بودم؛

به خاطر نیازهای موقتم,

با قلب زنها, یعنی شیشه ی عمرشون بازی نمی کردم..

زبونم و دلم رو یکی میکردم تا به اصطلاح مخ زنی نکنم؛

دروغ نمی گفتم,

سعی می کردم روی خودم کنترل داشته باشم؛

نه اینکه هر نگاهی … لبخندی … اشتهام رو تحریک کنه….

اگه مرد بودم؛

یه جا گوشه ی ذهنم یادداشت میکردم زن فقط توجه میخواد؛

…اگه بدونه دوسش داری, حاضره جونش رو هم برات بده؛

پس این کمترین کاریه که می تونی براش انجام بدی…..

اگه مرد بودم؛

وقتی عشقم ناز میکرد و بغض میکرد که دیگه دوستت ندارم؛

بوسش میکردم و میگفتم: ولی من خیلی دوستت دارم, چون میدونستم که وقتی زن اینجوری

میگه فقط میخواد بهش توجه بشه…

اگه مرد بودم؛

به خاطر کسی که تمام دلش رو به نامم زده؛

یه کم فیتیله ی غرورم رو پایین میکشیدم و بهش میگفتم چقدر برام عزیزه…

اگه مرد بودم؛

سعی میکردم یه مرد واقعی باشم

♥♥♥♥♥خیانت ممنوع♥♥♥♥♥

مـــن اهـــل دیـــاری هستــــم کــــه

پســـر و دختــــر هـــا

بـــا چنـــد جملـــه عربـــی بــه هـــم محـــرم مــی شـونـــد

امـا بــا یــک دنــیــــــا عشــــــق نـــــــه !!!

♥♥♥♥♥خیانت ممنوع♥♥♥♥♥

تعجــب میکنم از آدمـهایی که مَــردانِگی را به اَبــروی دست نَخــورده و مویِ سینه نَــزده میبینَنــد ..

آخـر مـردانِگی نه جِنسیَــت میشِنــاسد نه احــوالِ ظاهِــر ..

دوســتِ من ..

<-TagName->

یک شنبه 20 اسفند 1391برچسب:, 13:51 |- هانیه -|

خاطرات نه سر دارند و نه ته

بی هوا می آیند تا خفه ات کنند

می رسند...

گاهی وسط یک فکر

گاهی وسط یک خیابان

سردت می کنند،داغت می کنند

رگ خوابت را بلدند،زمینت می زنند

خاطرات تمام نمی شوند...تمامت می کنند...

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

†ɢα'§ : <-TagName->
پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:, 10:5 |- هانیه -|

هی روزگار !

من به درک !

خودت خسته نشدی از دیدن تصویر

تکراریه درد کشیدن من ؟!


 


†ɢα'§ : <-TagName->
پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:, 10:4 |- هانیه -|

تنهــــایــی یعـــنی:

ساعـــت هــا ســـَرت را روی میـــز بگـــذاری،


و بیـــن ایـــن همـــه آدمـــ کهــ کنـــارت هســـتند،


کســــی حـــتی نگـــوید: "چه مرگت است؟"


†ɢα'§ : <-TagName->
پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:, 10:3 |- هانیه -|

زنـدگــی انـگــار 
تـمــام ِ صـبــرش را بـخـشـیـده اسـت بـه مـن !! 
هـرچــه مـن صـبــوری میکـنـم
او بــا بـی صـبـری ِ تـمــام 
هـول میزنــد
بـــرای ضـربــه بـعــد .... !
کـمـی خـسـتــگـی در کــن ، لـعـنـتـــی ... 
خـیــالـت راحـت !!.... 
خـسـتـگــی ِ مــن 
بـه ایـن زودی هــا دَر نـمـی شـود ...


 


†ɢα'§ : <-TagName->
پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:, 10:3 |- هانیه -|

ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺯ ﻭ ﺳﺮﻣﺎ ﺩﺳﺘــﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﮔﯿﺮﺩ .

ﺩﺭ ﺟﯿﺒــــﺖ ﺑـــﮕﺬﺍﺭﺷﺎﻥ ،

ﺷﺎﯾﺪ ﺫﺭﻩ ﺍﯼ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺗﻪ ﺟﯿﺒﺖ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ ،


ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﮔﺮﻡ ﺍﺳﺖ...

 


†ɢα'§ : <-TagName->
پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:, 10:2 |- هانیه -|

جسارت میخواهد:

نزدیک شدن به افکار دختری که روزها مردانه با زندگی میجنگد...

اما شب ها بالشش از هق هق دخترانه اش خیس است...



†ɢα'§ : <-TagName->
پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:, 10:2 |- هانیه -|

 

 

 

دیدن عکست تمام سهم من است

از “تو “

آن را هم جیره بندی کرده ام

تا مبادا

توقعش زیاد شود!!

دل است دیگر . . .

ممکن است فردا خودت را از من بخواهد!!!

 

 


†ɢα'§ : <-TagName->
پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:, 10:1 |- هانیه -|

تاریکی اتاقم شکسته می شود با نوری ضعیف …
لرزشی روی میز کنار تختم میفتد …
از این صدا متنفر بودم اما …
چشم هایم را میمالم …
new message …
تا لود شود آرزو می کنم … کاش تو باشی …
سکوت می کنم ، آرزوی بی جایی بود !!!


 


†ɢα'§ : <-TagName->
پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:, 10:0 |- هانیه -|

اگر مرا دوست نداشته باشی
دراز میکشم و میمیرم
مرگ
نه سفری بی بازگشت است
و نه ناگهان محوشدن
مرگ
دوست نداشتن توست


†ɢα'§ : <-TagName->
پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:, 9:38 |- هانیه -|

اسمهای مجازی...
تصویر های مجازی...
مشخصات مجازی...
و در بین این همه چیزهای مجازی...
تنها یک چیز حقیقت دارد
"تنهایی من و تو"


†ɢα'§ : <-TagName->
پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:, 9:35 |- هانیه -|

علم پزشکی ثابت کرده که شکستن دل واقعیته؛

یعنی وقتی دل کسی می شکنه،
تو قلبش اتفاقی می افته مثل یه خونریزی کوچیک یا یه جراحت
.. که حتی می تونه منجر به سکته قلبی بشه....
سعی کن دل هیچکسی رو نشکنی...

 


†ɢα'§ : <-TagName->
پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:, 9:34 |- هانیه -|

میدونی  " بــ ـ ـهــــ ـــ ـشــــ ـت " کجاست؟


یه فضایِ چند وجب در چند وجب !


بینِ بازوهایِ کسی که دوسش داری . .....................


†ɢα'§ : <-TagName->
پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:, 9:32 |- هانیه -|

ازم پرسید به خاطره کی زنده هستی؟
با اینکه دوست داشتم با تمام وجودم
داد بزنم "بخاطر تو "
بهش گفتم : "بخاطر هیچکس "
پرسید : پس به خاطره چی زنده هستی؟
با اینکه دلم داد میزد "به خاطر دله تو"
با یه بغض غمگین بهش گفتم "بخاطر هیچی"
ازش پرسیدم : تو بخاطر چی زنده هستی؟
در حالی که اشک تو چشمش جمع شده بود
گفت : بخاطر کسی که بخاطر هیچ زندست.! 


†ɢα'§ : <-TagName->
پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:, 9:31 |- هانیه -|

میخواهم برایت تنهایی را معنی کنم!

در ساحل کنار دریا ایستاده ای

هوای سرد‌‌...

صدای موج...

انتظار انتظار انتظار...

به خودت می آیی

یادت می اید دیگر نه کسی است که از پشت بغلت کند

نه دستی که شانه هایت را بگیرد

نه صدایی که قشنگ تر از صدای دریا باشد

اسم این تنهایی است...


†ɢα'§ : <-TagName->
پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:, 9:30 |- هانیه -|


†ɢα'§ : <-TagName->
پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:, 9:28 |- هانیه -|

میخواهی بروی؟

 

خب برو...
انتظار مرا وحشتی نیست
شبهای بی قراری را هیچ وقت پایانی نخواهد بود
برو...
برای چه ایستاده ایی؟
به جان سپردن کدامین احساس لبخند میزنی؟
برو..
تردید نکن
نفس های آخر است
نترس برو...

احساسم اگر نمیرد ..بی شک ما بقی روزهای بودنش را بر روی صندلی چرخدار بی تفاوتی خواهد نشست
برو...
یک احساس فلج تهدیدی برای رفتنت نخواهد بود
پس راحت برو
مسافری در راه انتظارت را میکشد
طفلک چه میداند که روحش سلاخی خواهد شد
برو...
فقط برو


†ɢα'§ : <-TagName->
پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:, 9:27 |- هانیه -|

ϰ-†нêmê§

صفحه قبل 1 ... 5 6 7 8 9 ... 11 صفحه بعد